پدر و مادر مایکل مرده اند و او تصور میکند که در کنار وکیل مهربان ،مجری وصیت پدر و مادرش خواهد ماند ... تا اینکه از او دعوت میشود تا کریسمس را همراه نگهبانش در خانه روستایی بزرگ و متروک ،سپری کند .ورود او در شب اول نشان میدهد که وقتی او زنی بین مه های یخ زده میبیند که به تنهایی در باتلاق ایستاده است،چیزی درست نیست. اما چیز کمی میتواند او را برای خلوت خانه آماده کند،زیرا او از نگهبان خود دور میشود و خود را در حال گذراندن تعطیلات کریسمس در راهروهای خاموش خانه به دنبال حواس پرتی میگذراند. اما تنها بودن به معنای تنهایی نیست زیرا مایکل به زودی متوجه میشود که خانه و محوطه آن اسرار زیادی را در خود جای داده است. چه مرده و چه زنده و مایکل وظیفه دارد برخی از تاریکترین رازها را کشف کند. داستانی میخکوب کننده از تسخیر و وحشت ...