گفتوگوها
سبد خرید
پشتیبانی آنلاین و تلفنی
ارتباط مستقیم با غرفهدارها
تضمین بازگشت وجه توسط باسلام
توضیحات
مقدار:
1 عددی
روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید والامقام محمد معماریان قسمتی از متن کتاب به محمد حسودی ام میشد به حاج حبیب حسودی ام میشد به پسر و شوهر خودم به تمام مردهایی که میتوانستند بروند جبهه. حسرت، آشناترین حس آن روزهای من بود. خبر منطقه رفتن هر مردی را که میشنیدم در صحن حرم که رزمنده ها را میدیدم، از تلویزیون اتوبوس های پر از جوان مشتاق و خنده رو را که میدیدم، آه میکشیدم. چشم هایم پر می شد و از ته دلم غصه میخوردم که نمی توانم همه چیز را رها کنم و بروم توی منطقه یک کاری دست بگیرم تا دلم آرام شود که من هم برای خدا و برای دفاع از اسلام، قدم برداشته ام.